سایت نقطه ویرگول امکان دانلود رمان دردسرهای عاشقانه را برای شما عزیزان فراهم نموده است.
مشخصات رمان به شرح زیر است:
دوتا دخترن که شـــر و شــیطــون و از قضا پــلــیس
این دو نفر قراره با دوتا سرگرده جیگر طــلا برن ماموریت
حالا تو این ماموریت کلی میزنن تو سر و کله هم ولی تو این بین عشق ذره ذره تو وجودشون نفوذ میکنه
اما دسته سرنوشت میزنه و نگار و آریا…
سرم تو پرونده ها بود و داشتم با انزجار و بی میلی اون ها را ورق میزدم که یک دفعه صداي در اومد ..
با لحنی محکم گفتم :
-بفرمائید
و همون طور که داشتم عکسارو نگا میکردم گفتم : نجفی اگه کاري داري زود بگو…
و سرمو بلند کردم که بقیه حرفمو بزنم اما از کسی که جلو روم وایساده بود تعجب کرده بود گفتم
_محی خودتی؟؟؟
__په نه په سه بعدیمه
هنوزم دست از دلقک بازیاش بر نداشته
خودمو با خوشحالی تو بغلش انداختم و گفتم :
_بر منکرش لعنت ابجی نه عزیزم میترسم ورشکسته بشی از بس با من با ملاحضم یه خبري میداد یه الاغ واست میکشتم
__ولی خدائیش این همه ابهتو از کجا اوردي دوران دبیرستان تا بت میگفتم پخ تو هرهر میخندي چقدر تغییر
کردي
_اا ….من اون زمانا فقط یکم خجالتی و خل و چل بودم که با وجود تو حل شد
_اره می بینم، چجوره برم یه کلاس بزنم خدائیش درامدش خوب نیست؟ به جون تو پلیسی کفاف نمیده تو
خرج8تا بچه هام موندم به جان تو…..
هی زندگی چقدر سخته خواهر….
در حالی که میخندیدم گفتم:
میگم اسکولی نگو نه
و بعد بهش گفتم رفتی پیش سرهنگ…
گفت :نه باو گفتم بیام توي اورانگوتانو ببینم بعد برم پیش سرهنگ
اونموقع دلم میخواست سیر دل بزنمش تا با سروان مملکت درست صحبت کنه ولی خوب از بس بخشنده ام….
ولش کردم و بهش گفتم :خو بیا باهم بیریم
گفت باشه…
در اتاق سرهنگو زدیم و اونم با همون لحن جدیش گفت بفرمائید .
وارد اتاق که شدیم سلام نظامی دادیم و سرهنگ در مقابلش سرشو تکون داد و گفت :بشینید
هردومون نشستیم و سرهنگ گفت:
سروان مولایی کارتون واقعا عالی بود خسته نباشید
محدثه با لحن بسیار مودبانه که خیلی ازش بعید بود گفت:
__نظر لطف شماست جناب سرهنگ…
_ببخشید سرهنگ شما میدونستین سروان مولایی قراره بیاد؟
__بله…همون قبل از حرکتش به من زنگ زد و گفت که داره میاد….
(ینی من همیشه باید خبراي دست سوم بم برسه..)
رمان جهنم تو را می خواهد | Es_shima نویسنده ویژه انجمن نقطه ویرگول