سایت نقطه ویرگول امکان دانلود رمان مونتیگو را برای شما عزیزان فراهم نموده است.
مشخصات رمان به شرح زیر است:
من باعث دردسر بودم!
این چیزی بود که زیاد از اطرافیانم میشنیدم یا حداقل توی نگاهشون که اینطور بود.
اما در برابر یک نفر همیشهی خدا خجالتزده یا دست و پا چلفتی ظاهر میشدم!
هرچقدر هم که سعی کنم بروزش ندم،
ولی واقعاً درونم تب میکرد و به ولوله میافتاد.
کاش همهی دوست داشتنها به همین حس و حالها ختم میشد…
مرد کلافه سری تکان داد. اروند ارم نشانی درستی از دختر نداده بود؛ حتی نام خانوادگی اش!
تنها یک اسم «طلا» خدا می دانست اصلا طلا اسم دخترک بود یا نه!
با خودش خیال کرد
شاید مرد جوانی که برای اروند ارم کار میکرد
و بادیگاردها او را آقا جاوید صدایش می زدند سرکارش گذاشته؛
اما بعید بود!
لا اله الا اللهِ آرامی زمزمه کرد و بلندتر ادامه داد:
-طلا نبود؟!
نیلوفر با صدایی لرزان زمزمه کرد:
-طلا منم.
مرد اخمکرد:
-بیا جلو ببینم! بیا توی نور.
دخترک که جلو آمد تیز خیرهی صورت گریم شده اش شد.
چشمانش به نظر آشنا می آمد
همین چند دقیقه پیش در پارکینگ ورزشگاه با مردی دیدار کرده بود
و حال تازه می فهمید چشمان این دختر رو به رویش شباهت عجیبی به چشم های اروند ارم دارد!
اروند که بعد از توضیحات و درخواستِ جاوید از مرد نظامی با بی حوصلگی جلو آمده بود.
منتظر خیرهاش شده بود تا بداند تصمیمش چیست، کمکشان می کند یا خیر!
مرد قبول کرده بود. اروند ارم خواسته بود! معلوم بود که قبول می کند.
دستی به سرِ تاسش کشیده
و رو به جاوید پرسیده بود:
-اسم و فامیل دختری که می خواهند چیست?
اروند، قبل از جاوید جواب داده بود:
«بگو طلا، خودش می شناسه!»
رمان جهنم تو را می خواهد | Es_shima نویسنده ویژه انجمن نقطه ویرگول
چطور میتونم این رمان رو دانلود کنم؟